میرزا نوروز عطار، حاضر نیست كفش های خود را كه هفت لایه وصله خورده و مدت ها است غیر قابل استفاده شده دور بیندازد و كفشهای نو بخرد. مردم شهر میرزا رابه دلیل كفش های مندرسش مسخره می كنند و زن و فرزندان و عروس و دامادش به دلیل این لجاجت او را ترك می كنند...